سید مصطفی موسوی راد – کارشناس ارشد فقه و حقوق اسلامی
مدیریت منابع انسانی استفاده از نیروی انسانی در جهت اهداف سازمان است،به عبارتی دیگر مدیریت منابع انسانی تابعی در سازمان است که عملکرد کارکنان را در خدمترسانی به اهداف استراتژیک کارفرما، به حد اعلا می رساند. مدیریت منابع انسانی به دنبال یافتن چگونگی مدیریت افراد در سازمانها، با تمرکز بر سیاستها و سیستمها میباشد.
مدیریت منابع انسانی محصول جنبش روابط بشری در اوایل قرن بیستم میباشد، زمانی که محققان شروع به مستندسازی روشهای ایجاد ارزشهای کسبوکار به وسیله مدیریت استراتژیک نیروی کار کردند. این تابع در ابتدا تحت تأثیر کارهای معاملاتی، مانند سازمان حقوق و مزایا بود، اما با توجه به جهانی شدن، تقویت شرکتها، پیشرفت تکنولوژی، و تحقیقات بعدی، اکنون مدیریت منابع انسانی بر ابتکارات استراتژیک مانند ادغام و تملیک، مدیریت استعداد، برنامهریزی جانشینی و روابط کاری، چندگانگی فرهنگ ،ظرفیت سازی و گنجایش میباشد.
مدیریت منابع انسانی باید برای سازمانها ارزشآفرینی کند. این ارزشآفرینی هم برای ذینفعان داخلی و هم ذینفعان خارجی است. ذینفعان داخلی کارکنان و سازمان هستند در حالی که ذینفعان خارجی سرمایهگذاران و جامعه است.
در کل میتوان گفت واحد مدیریت منابع انسانی قرار است کمک کند تا سازمان، در افق زمانی بلند مدت، با کمترین هزینه، حداکثر کارایی را از کارکنان برای حرکت در راستای اهداف استراتژیک سازمان، کسب نماید.
در بسیاری از سازمانها، نقش واحد مدیریت منابع انسانی، کوچک انگاشته میشود. در حدی که گاه صرفاً وظیفههایی مانند حضور و غیاب کارکنان و تنظیم جدولهای اضافه کاری و حقوق و دستمزد به آنها واگذار میشود.
برخی مدیران، وظیفهی واحد مدیریت منابع انسانی را بیشتر از جنس هنرِ کار کشیدن بیشتر از نیروی کار میبینند. به همین علت، حاضر نیستند نقش مدیر منابع انسانی و واحد منابع انسانی را به عنوان نمایندهی اعضای سازمان به رسمیت بشناسند.
برخی سازمانها، واحد مدیریت منابع انسانی را در حد واحد تدارکات منابع انسانی میبینند و تمایلی به درگیر کردن این واحد در تصمیم های استراتژیک سازمان ندارند. طبیعی است که با این نگاه، بحث توسعه منابع انسانی هم جایگاهی نخواهد داشت.
و اینگونه است که در سازمان ها باید گفت مدیر سازمان بهره کشی انسانی را جایگزین مدیریت منابع انسانی می کند
حال باید بررسی کرد که مدیرمنابع انسانی باید چگونه نقش خود را در جهت پیشبرد اهداف سازمان ایفا نماید،در این یادداشت تنها به سه مورد از وظایف و کارآیی مدیرمنابع انسانی میپردازیم که تنها با همین سه مورد مدیر میتواند تحولی در منابع انسانی داشته باشد.
۱_مدیریت استعداد:
مدیریت استعداد، مهارت جذب کارمندان بسیار ماهر، یکپارچه سازی کارمندان جدید و بهبود و حفظ کارمندان فعلی برای دستیابی به اهداف کسب و کار می باشد.
مدیریت استعداد در حقیقت هماهنگی، همکاری و مدیریت افراد با استعدادهای مختلف است. این کار با مطالعه و بررسی هر فرد بر اساس مهارت، استعداد و شخصیت فردی در ارتباط با پر کردن یک خلاء خاص در شرکت انجام می شود. افراد در سازمان ها دارای مهارت های مختلفی هستند، روش های موثر منابع انسانی قادر خواهند بود این افراد را شناسایی کنند و آنها را در بخش مناسبی در شرکت به کار گیرند.
۲_جانشین پروری:
شناسایی استعدادهای انسانی سازمان و تربیت و نگه داری افراد برای پست های کلیدی سازمان جانشین پروری گفته میشود.
سازمانی که به آینده توجه نکند در رسیدن به اهدافش دچار مشکل و شکست می شود وسازمان آینده نگر سازمانی است که به جانشین پروری اهتمام ورزد.
امروزه برای دست یابی به استعدادها سازمانها باید دیدگاهی فراتر از جایگزینی ساده نیروی کار داشته باشند . استراتژیهای مدیریت جانشین پروری همانگونه که باید کارکنان را برای دستیابی به هدفهای شغلی خود توانمند سازد باید بر روی توسعه کارکنان نیز برای دستیابی به هدفهای سازمانی متمرکز باشند.
۳_ظرفیتسازی در سازمان
ظرفیت سازی عبارت است از توان بالقوه هر سازمان در به کارگیری موفقیت آمیز مهارتها و منابع سازمانی برای دستیابی به اهداف سازمان و برآورده کردن انتظارات مشتریان. ظرفیت سازمانی شامل فعالیتها، فرایندها و ساختارهایی است که از طریق آنها اقدامات جمعی اتفاق می افتد. ظرفیت سازی عبارت است از خلق محیطی توانمند با خطمشی مناسب، چارچوبهای قانونی و توسعه نهادی که مشتمل بر مشارکت سازمانی، توسعه منابع انسانی و تقویت سیستمهای مدیریتی است .
پایگاه خبری اطلاع رسانی مشهد فرهنگ
http://mashhadfarhang.ir/?p=2468